بررسی بازی death stranding

Death Stranding reviwe game itecnoshop 7

Death Stranding قطعا یکی از متفاوت‌ترین بازی‌های نسل هشتم کنسول‌های بازی است اما آیا همانطور که کوجیما وعده داده بود یکی از شاهکارهای این صنعت هم به حساب می‌آید؟ برای پاسخ به این سوال، در این مقاله به بررسی Death Stranding، ساخته تازه هیدئو کوجیما می‌پردازیم و خوبی‌ها و بدی‌هایش را زیر ذره‌بین می‌گذاریم. با تکنوشاپ همراه باشید.

هیدئو کوجیما با بازی دث استرندینگ (Death Stranding) و شعار اتصال دوباره یک دنیای ویران شده، سعی دارد تا اثر اکشن ماجراجویی متفاوتی را خلق کند؛ اثری که درنهایت به محصولی کاملا سلیقه‌ای تبدیل شده است و می‌تواند برخی را سرگرم کند و از طرفی شاید حوصله‌ی طیف دیگری از گیمرها را آنقدر سر ببرد که درنهایت دیسک را از کنسول خارج کنند و با پاک کردن بازی خودشان را راحت کنند.

به‌دنبال انفجارهایی که به نام Voidout شناخته می‌شود، ارتباط مناطق مختلف کشور امریکا با هم قطع می‌شود و بشریت در آستانه انقراض قرار می‌گیرد؛ انفجارهایی که در نتیجه آن ارتباطی بین دو دنیا، دنیای زنده‌ها و چیزی که بعد از آن می‌آید، برقرار می‌شود. حال شما باید با کنترل سم پورتر بریجز تلاش کنید تا با برقرار کردن دوباره این ارتباط یک بار دیگر شهرهای از هم گسیخه‌ی ایالات متحده‌ی سابق را به شبکه‌ی کایرال زیر نظر شهرهای متحده‌ی امریکا موسوم به UCA متصل کنید. شبکه‌ی کایرال در حقیقت جایگزین معنوی اینترنت در دنیای دث‌ استرندینگ است و به‌لطف اتصالی که با Beach یا به اصطلاح عامیانه برزخ دارد، در تاروپود زمان قرار نمی‌گیرد و همین موضوع به انسان‌ها اجازه می‌دهد تا حجم عظیمی از اطلاعات را در کسری از ثانیه منتقل کنند. داستان Death Stranding پر است از شخصیت‌هایی که هرکدام هویت، زندگی و پیشینه‌ی داستانی قابل درکی دارند و گاهی نیز صحبت‌های فلسفی یا احساسی زیبایی را بیان می‌کنند. بازی توانسته با شخصیت‌ پردازی مناسب کاری کند تا بتوانیم با هرکدام از شخصیت‌های اصلی ارتباط بگیریم و هدف مورد نظر سازنده یعنی برقراری دوباره ارتباط را در جهانی پسا‌آخرالزمانی درک کنیم.

به عبارت دیگر در Death Stranding، حیات به معنایی که ما می‌شناسیم در حال تغییر است و شکل و ظاهر تازه‌ای که زمین پس از انفجارهای ناشی از این تغییر به خود گرفته، باعث شده تا انسان‌ها به انزوا کشیده شوند و از هم دور بیفتند.

اما این طور که آخرین رئیس جمهور وقت آمریکا باور دارد، یک نفر هست که می‌تواند این انزوا را در هم بشکند و با متصل کردن انسان‌ها به یکدیگر، روند انقراضشان را به تاخیر بیندازد.

این شخص کسی نیست جز سم پورتر بریجز (نورمن ریداس یا همان دریل واکینگ دد). سم یک پورتر است یا به عبارتی دیگر همان کسی که محموله‌ها را جا به جا می‌کند. اما چرا یک پورتر باید چنین وظیفه‌ای را بپذیرد؟ خب پاسخش ساده‌است: عشق

عشق دقیقا همان چیزی است که تمام وقایع Death Stranding را به هم متصل می‌کند و به آن‌ معنا می‌دهد. اگر بخواهم مثال نزدیکی برای درک بهتر جایگاه عشق در Death Stranding بیاوریم، شاید بهترین نمومه فیلم Interstellar کریستوفر نولان باشد.

در هر دو اثر این عشق است که آغازگر سفر شخصیت‌های اصلی می‌شود. عشق است که باعث می‌شود سختی‌ها را تحمل و برای بقا تلاش کنند. و در نهایت باز هم عشق است که در انتها نجاتشان می‌دهد و ماجرا را فیصله می‌دهد.

این در حالی است که چه Interstellar و چه Death Stranding در نگاه اول اثری عاشقانه به نظر نمی‌رسند. چراکه هر دوی آن‌ها در مورد پایان دنیا هستند و این وسط برای توضیح این اتفاق پای کلی مباحث علمی را وسط می‌کشند.

اما وقتی وارد جریان آن‌ها می‌شوید و به عمق هویتشان نگاه می‌اندازید می‌بینید که رشته‌های داستانشان عجیب به معنای حقیقی عشق گره خورده. خوشبختانه کوجیما هم همانند نولان به زیبایی این عشق را لا به لای وقایع پر رمز و راز Death Stranding پنهان کرده و آنقدر هنرمندانه به آن می‌پردازد که اگر کل قضیه را درک کنید عجیب عاشق بازی می‌شوید.

سم به‌خاطر سندرمی که دارد هربار کابوس‌های وحشتناکی می‌بیند و حتی از تماس فیزیکی مثل دست دادن هراس دارد و بازی این ترس را به خوبی به بازیکن منتقل می‌کند. سم دچار سندرمی به نام آفن فوس‌فوبیا است در نتیجه از تماس فیزیکی به‌شدت دوری می‌کند. سم همچنین به‌دلیل داشتن سندرم DOOMs می‌تواند حضور بی‌تی‌ها را احساس کند اما برخلاف فراجایل، شخصیت دیگر داستان قادر به دیدن بی‌تی‌ها نیست. هر یک از مشکلاتی که در بازی بیان می‌شود، در خط داستانی پاسخی روشن برای آن‌ها تعریف شده است و تنها با مطالعه دقیق جزئیات یا شنیدن صحبت ان‌پی‌سی‌ها می‌توانید از راز هر یک از مشکلات شخصیت‌ها مطلع شوید.

رابطه‌ی عمیق سم با بی‌بی یا همان بریج بی‌بی یکی از نکات مثبت بازی است که به اشکال مختلف به آن پرداخته می‌شود؛ بی‌بی که به قول شخصیت ددمن (Deadman) با بازی گیرمو دل‌تورو تنها یک ابزار کمکی برای مشاهده بی‌تی‌ها است توانسته به‌خوبی نقش خود را در روند بازی ایفا کند؛ حضور بی‌بی و ارتباط احساسی با این کودک، به شخصه من را وادار کرد تا بعد از سال‌ها صدای اسپیکر دوال شاک ۴ را برای شنیدن بهتر گریه و خنده‌اش روشن کنم. بی‌بی در رخدادهای مختلف واکنش‌هایی را با خنده، ناله یا گریه از خود نشان می‌دهد. به‌عنوان مثال بی‌بی در صورتی که سم پرش موفقی داشته باشد یا به نشان سایر بازیکنان لایک بدهد می‌خندد، از طرفی اگر وارد رودی با عمق زیاد شوید صدای ناله بی‌بی را می‌شنوید. این موضوع در زمان افتادن سم به گریه تغییر شکل می‌دهد و شما را وادار به آرام کردن بی‌بی می‌کند. بی‌بی در جایگاه خود دارای شخصیت است و سازندگان در برقراری ارتباط با این کودک دوست‌داشتنی موفق عمل کرده‌اند.

این وسط استفاده از بازیگران خوشنام هالیوودی هم راه را برای رساندن بهتر این احساسات انسانی تا حدودی هموارتر کرده. می‌گویم تا حدودی چون احساسم بر این است که کوجیما می‌توانست از برخی بازیگران من‌جمله نورمن ریداس و تامی ارل جنکیز (بازیگر نقش دای‌هاردمن) بازی بهتری بگیرد و سکانس‌های جذاب‌تری با آن‌ها خلق کند.

متاسفانه اینطور نشده. این قضیه خصوصا در مورد سم بیشتر هم صدق می‌کند. بشخصه از یک جایی به بعد دیگر برایم مهم نبود که دارم نورمن ریداس را کنترل می‌کنم. در حالی که وقتی اولین تریلر Death Stranding منتشر شد و فهمیدم که بازیگر نقش دریل دیکسون در سریال واکینگ دد قرار است شخصیت اصلی بازی باشد، سر از پا نمی‌شناختم.

مسئله اینجاست که کوجیما پرداخت خوبی نسبت به شخصیت اصلی و خیلی از شخصیت‌های دیگر بازی تازه‌اش نداشته. حتی هیگز هم که تروی بیکر نقش آن را فوق‌العاده بازی کرده هم پرداخت خوبی ندارد و کوجیما نگذاشته به شخصیت یکی از شرورهای خوب آخرالزمانش از زوایای مختلف نگاه بیندازیم.

با این حال، تمام بازیگرانی که در Death Stranding حضور دارند، وقتی کوجیما به آن‌ها نیاز داشته بهترین کار خود را به نمایش گذاشته‌اند. از همه بهتر مدز میکلسن. مدز میکلسن در Death Stranding بی‌نظیر است و با اینکه زمان کم‌تری را جلوی دوربین کوجیما سپری کرده اما با بازی محشرش و اکت‌هایی که به نمایش می‌گذارد، غوغا می‌کند.

اتفاقا از نظر گیم‌پلی هم بهترین لحظات بازی مربوط جایی می‌شود که مدز میکلسن در نقش کلیف آنگر پا به جهان Death Stranding می‌گذارد. باور کنید این لحظات با آن کارگردانی فوق‌العادشان محشرند و مطمئن باشید وقتی بازی به پایان برسد با خودتان می‌گویید که کاش کوجیما زمان بیشتری را به مدز میکلسن اختصاص می‌داد. البته به شرطی که بتوانید بازی را تا دیدن آن لحظات تحمل کنید.

البته شخصیت‌پردازی دث استرندینگ مشکلاتی نیز دارد به‌عنوان مثال هیگز با بازی تروی بیکر، یکی از ضدقهرمان‌های اصلی  آن‌طور که باید شخصیت‌پردازی جالبی ندارد و حتی می‌شد به شخصیت‌هایی مانند دای‌هاردمن‌ نیز بیشتر پرداخته شود. داستان دث‌استرندینگ پیچیدگی و پرداخت خاص خود را دارد؛ همین پیچیدگی و همراهی آن با داستان‌سرایی موفق کوجیما، داستان دث استرندینگ را تا سکانس پایانی هیجان‌انگیز نگه می‌دارد و باعث خستگی گیمر از میان‌پرده‌های بعضا طولانی نمی‌شود. در این بررسی نمی‌خواهیم داستان را اسپویل کنیم اما بازی در پایان راز پشت وقایع رخ داده را برملا می‌کند و پایان‌بندی سینمایی زیبایی نیز دارد. هیدئو کوجیما با موفقیت توانسته درکنار استفاده از پتانسیل حضور هنرپیشه‌های شناخته شده، روایتی متفاوت و به‌دور از کلیشه را برای بازی دث استرندینگ بازگو کند.

پیش از انتشار بازی، گیم‌پلی دث استرندینگ با شبهات زیادی همراه بود و در حقیقت بیشتر انتقادها به هیدئو کوجیما عدم نمایش یک ویدیو کامل از گیم‌پلی بازی بود. گیم‌پلی بازی دث استرندینگ از سه بخش انتقال بسته‌های مختلف، مخفی‌کاری و نبرد با دشمنان تشکیل شده است که به‌طور خاص انتقال بسته‌ها مهم‌ترین و بیشترین زمان را در برمی‌گیرد. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های بازی تعریف یک سازوکار مشخص برای مکانیک راه‌رفتن و دویدن سم در شرایط مختلف است. به‌عنوان مثال پارامترهایی نظیر میزان بار حمل شده، استفاده از تجهیزات برای جابه‌جایی بسته‌ها، حرکت آهسته، حرکت با تریگرها، عبور از طول رود، عبور در هوای برفی یا کولاک و درنهایت عبور از روی صخره‌ها هرکدام تفاوت‌ها و محدودیت‌هایی را نسبت به دیگری در برمی‌گیرند و طبیعتا در جریان بازی نیز تاثیر‌گذارند. فرضا در صورتی که سم، استقامت کمی داشته باشد و مدت طولانی در سفر باشد در زمان عبور از رود به‌راحتی خسته‌ می‌شود و حتی در آب می‌افتد. یا سم در زمان گیر افتادن در ماده‌ی سیاه‌رنگ (Tar) بی‌تی‌ها در صورتی که سرحال باشد، با کمک شما می‌تواند از دست موجوداتی به نام Gazer پیش از رویارویی با کچرها فرار کند. این موضوع در زمان بالارفتن از کوه و حرکت روی زمین‌های ناهموار نیز صدق می‌کند. چالش‌های گیم‌پلی مواردی مانند عبور از ریزش کوه یا نبرد با کچرها را شامل می‌شود و هرکدام به شیوه‌ی خود روی سرعت حرکت سم تاثیرگذارند.

هرچند راه رفتن در مسافت‌های طولانی می‌تواند برای برخی بازیکنان شدیدا خسته‌کننده باشد، اما طیف دیگری از بازیکنان که با دنیای بازی ارتباط گرفته‌اند می‌توانند به‌لطف انتخاب‌هایی مانند آزادی در انتخاب مسیر یا مخفی‌کاری برای عبور از بین اردوگاه میول‌ها (MULEs) سرگرم‌ شوند. البته راه‌رفتن در مسیرهای مختلف با ابزارهای متفاوتی که به مرور به بازی اضافه می‌شوند نیز همراه شده است. به‌عنوان مثال در صورتی که زیر باران تایم‌فال بروید تجهیزات و بسته‌های همراهتان مراحل فرسایش را آغاز می‌کنند. در این شرایط باید سعی کنید یا از سازه‌های سایر بازیکنان برای ترمیم فرسایش استفاده کنید یا با استفاده از اسپری، این روند را کند کنید.

 هرچند پیش از این در بازی‌هایی مانند دارک سولز ارتباط غیر مستقیم بازیکنان با یکدیگر را برای هشدار به یکدیگر تجربه کرده بودیم کوجیما در دث استرندینگ بازتعریف کاملی را از شیوه‌ی ارتباط بازیکنان با یکدیگر ارائه داده است. قابلیت ارتباط آنلاین دث استرندینگ بی‌شک یکی از متفاوت‌ترین ویژگی‌های دیده شده در بازی‌های ویدیویی است.

در جریان بازی و بعد از اتصال هر منطقه به شبکه کایرال می‌توانید سازه‌های بازیکنان را در نقشه مشاهده کنید؛ وجود سازه‌های بازیکنان به شما کمک می‌کند تا آسان‌تر در بازی سفر کنید. از طرفی به اشتراک‌گذاری برخی از سازه‌ها میان بازیکنان دیگر، به شعار بازی که همان «ارتباط دوباره» است، حقیقت می‌بخشد. به زمانی فکر کنید که بعد از سفر طولانی روی کوه، کولاکی کشنده را پشت سر گذاشته‌اید و بسته‌های شما در حال صدمه دیدن به‌خاطر باران یا برف تایم‌فال هستند. در این هنگام به ناگاه سازه بازیکن دیگری را می‌بینید که در قلب کوهستان تنها برای کمک به سایر بازیکنان توسط شخصی ساخته شده است و عملا تجهیزات شما از فرسودگی صد در صد نجات پیدا می‌کند و تازه می‌توانید لحظه‌ای را زیر سازه بازیکن استراحت کنید.

هرچند سیستم لایک در بازی عملا پاداش خاصی را برای سازنده سازه‌ها به همراه ندارد اما باید گفت بازی با فلسفه کمک کردن بدون طلب پاداش مانند آنچه در دنیای واقعی به‌دنبال کمک به یک نیازمند تجربه‌ می‌کنیم، توانسته ساختاری یکپارچه را برای ارتباط بازیکنان با نشانه‌ها بدون رد و بدل شدن سخن ایجاد کند. ارتباط آنلاین بازیکنان در دث استرندینگ تجربه‌ای لذت بخش است که البته خود شما نیز بخشی از آن هستید. این تجربه به‌ویژه بعد از دریافت اولین لایک‌ها از بازیکنان دیگر قوت می‌یابد و بازیکن را هرچه بیشتر برای ساخت کارآمد سازه‌ها برای کمک به سایر بازیکنان ترغیب می‌کند.

درکنار راه رفتن، اپیزودهای چهارده‌گانه Death Stranding شامل نبردهای کاملا اکشن نیز می‌شود، هرچند این مراحل تنها چند ساعت از بیش از ۵۰ ساعت گیم‌پلی بازی را به خود اختصاص می‌دهند. در جریان بازی سم در شرایطی مختلف مجبور به رویاروی با موجودات و انسان‌های متفاوتی با توانایی‌های منحصر به‌فرد است. به‌عنوان مثال با ورود به کمپ میول‌ها یا هومو دیمن‌ها توسط سنسورها تشخیص داده می‌شوید و به‌صورت فله‌ای باید با دشمنان روبه‌رو بشید درحالی‌که میول‌ها تنها سعی دارند تا شما را با نیزه‌های برقی خود متوقف کنند و بسته‌ها را بدزدند، هومو دیمن‌ها با سلاح‌های کشنده سم را مورد هدف قرار می‌دهند. سم به‌دلیل توانایی بازگشت به زندگی بعد از هر بار مرگ در منطقه‌ای که کشته‌ شده است به زندگی باز می‌گردد،‌ بااین‌حال باید برای بازپس گیری سلاح‌ها و بسته‌ها به سراغ مخفیگاه دشمنان برود.

خوشبختانه به‌ویژه بعد از اپیزود چهارم شاهد حضور سلاح‌های مختلفی در بازی هستیم که تجربه‌ای کاملا اکشن را به گیم‌پلی می‌دهند. کوجیما سعی کرده است تا مراحلی کامل اکشن را در بازی به شکلی بگنجاند تا بازیکنان بعد از طی کردن مسافت‌های طولانی بتوانند دقایقی را نیز هیجان نبرد رو‌دررو را تجربه کنند. هرچند حضور بی‌تی‌ها و دشمنان باعث شده تا نبرد با سلاح‌های مختلف ساعاتی از گیم‌پلی را به خود اختصاص دهد، اما می‌توان گفت که جای حضور مراحلی بیشتری برای نبرد با سلاح‌ها در جریان بازی احساس می‌شود تا حداقل قشر خاص گیمرها نیز بتوانند با بازی ارتباط بگیرند. باید گفت به‌ویژه دو اپیزود پایانی عاری از هرگونه گیم‌پلی است و بیشتر شاهد پایان‌بندی‌های سینمایی برای جمع‌کردن داستان هستیم که بهتر بود حداقل با گیم‌پلی همراه می‌شدند.

کمی بالاتر از آیتم‌های مختلف صحبت کردیم. با انجام مأموریت‌های فرعی به مرور تجهیزات جدیدی را دریافت می‌کنید، تجهیزاتی که به‌طور خاص آزادی عمل بیشتری برای جابه‌جایی سریع‌تر، مبارزه آسان‌تر و حمل آسان‌تر ابزار و بسته‌‌ها به سم می‌دهد. مأموریت‌های فرعی شباهت زیادی به خط داستانی بازی دارند و عمدتا جابه‌جایی بسته‌ها از نقطه الف به ب یا پیدا کردن اشیاء خاص و بازگرداندن آن‌ها را شامل می‌شوند. با وجود یکسان بودن تقریبی مأموریت‌ها که در شرایط متفاوتی انجام می‌شود. مخصوصا پاداش نهایی ارائه شده به بازیکن در ازای کار انجام شده به قدر کافی ارزشمند است.

یکی از خصوصیات Death Stranding به امکانات شخصی‌سازی سلاح‌ها، موتور سیکلت و اشیاء پوشیدنی مربوط می‌شود. شما می‌توانید بعد از به‌دست آوردن برخی آیتم‌ها نظیر کلاه و عینک آن‌ها را در اتاق شخصی سم شخصی‌سازی کنید. شخصی‌سازی تجهیزات البته تنها به تغییر رنگ آن‌ها خلاصه می‌شود. کوجیما ترجیح داده تا بخشی از ماجرای بی‌تی‌ها و پس‌زمینه داستانی را ازطریق مصاحبه‌ها و دیتا‌ها در دسترس قرار دهد. به این ترتیب باید بعد اتصال هر منطقه به شبکه کایرال ازطریق منوی بازی اقدام به خواندن مصاحبه‌ها کنید.

باتوجه‌به عظمت دنیای بازی به‌طور خاص ۶ روش برای حرکت سریع‌تر در دث استرندینگ تعریف شده است که در ادامه به دو روش آن اشاره می‌کنم. استفاده از دو نوع موتورسیکلت برای شرایط مختلف یکی از راه‌هایی است که می‌توانید از آن کمک بگیرید. هرچند موتورسیکلت‌ سرعت زیادی برای سفر در دنیای بازی دارد اما تمام شدن شارژ آن‌ها و همچنین نبود امکان ورود آن‌ها به منطقه بی‌تی‌ها باعث شده است تا در شرایطی خاص مانند وجود جاده بتوانید از آن‌ها استفاده کنید. از طرفی بعد از اپیزود سوم می‌توانید از قابلیت Fast Travel نیز در بازی استفاده کنید. هرچند مانند روش‌های دیگر این روش نیز با محدودیت‌هایی همراه است. به شخصه ترجیح می‌دادم تا بعد از پایان بازی شرایطی فراهم می‌شد تا بتوانم آسان‌تر و سریع‌تر از قابلیت Fast Travel استفاده کنم. در صورت استفاده از Fast Travel ویژگی تمام بسته‌‌های شما در مبدا باقی می‌ماند و عملا نمی‌توانید در مأموریت‌ها از این ویژگی بهره ببرید. شما همچنین می‌توانید اقدام به دزدیدن خودروی میول‌ها کنید که در نوع خود کنترل آن سرگرم‌کننده است.

اما بیایید کمی از جلوه‌های بصری چشم‌نواز Death Stranding و موتورگرافیکی دسیما صحبت کنیم. دنیای بازی بی شک یکی از زیباترین دنیاهای ساخته شده است. جزئیاتی گرافیکی چشم‌انداز بازی دث استرندینگ هرلحظه چشمان شما را نوازش می‌کند و می‌توانید این جزئیات را هرلحظه چه در کوهستان‌های برفی و چه در طراحی رودها مشاهده کنید. تنها کافی است تا با موتورسیکلت بدون توجه به هشدارهای بی‌بی به سرعت به منطقه بی‌تی‌ها وارد شوید تا سرعت تغییر محیط و بیرون ریختن ماده‌ی Tar شمارا شگفت‌زده کنید. در زمان حمله‌ بی‌تی‌ها و زمانی‌که گیزرها سعی دارند تا شما را به نبرد با کچرها ببرند، با جزئیات بالایی شاهد حرکت این موجودات و البته تقلای سم هستیم. از طرفی باس‌های بازی نیز هرچند پترن حرکتی محدودی دارند، اما با طراحی منحصر‌به‌فرد خودنمایی می‌کنند. انیمیشن‌های حرکت سم در شرایط مختلف مانند زمانی‌که اسکلت مکانیکی پوشیده‌اید یا پابرهنه حرکت می‌کند تفاوت زیادی با یکدیگر دارد و کاملا مشخص است که روی تمام این حرکات فکر شده است.

البته هرچند فیزیک Death Stranding را باتوجه‌به چالش طراحی يک گیم‌پلی باور پذیر برای يک بازی شبیه‌ساز راه‌رفتن دارای مشکل نمی‌دانم، اما باید گفت مخصوصا در رابطه با فیزیک موتورسیکلت ایراداتی به چشم می‌خورد که گاهی باعث نارضایتی می‌شود. برخورد موتورسیکلت با سنگ‌ریزه‌‌ یا صخره‌ها،‌ پرش ناگهانی موتور را به همراه دارد که گاهی مانع لذت بردن از گیم‌پلی می‌شود.

فارغ از میان‌پرده‌ها که کارگردانی عالی دارند، چهره‌ی شخصیت‌ها به شکل فوق‌العاده‌ای با جزئیات طراحی شده است. سازندگان حتی به جزئیات ریزی مانند واقعی بودن لبخند یا حرکت چشم‌ و مو توجه‌ کرده‌اند. در جریان بازی و خارج از میان‌پرده‌های به ندرت با شخصیت‌ها روبه‌رو می‌شوید، اما همان چند شخصیت نیز در زمینه چهره‌ها انیمیشن رضایت‌بخشی دارند. دنیای عظیم بازی از صحراهای قرمز رنگ بگیرید تا کوه‌های سر سبز، جنگل‌های پر بی‌تی یا کوهستان‌های یخبندان را در بر می‌گیرد و همه در بهترین شرایط برای يک بازی نسل هشتمی قرار دارند. یخ زدن سم در برف، گیر کردن در رود یا لیز خوردن در زمان بالارفتن از کوه همگی در جایگاه خوبی ارزیابی می‌شوند. به شخصه گرافیک و نورپردازی دث استرندینگ را چه از بعد فنی در صورت فاکتور گرفتن هوش‌مصنوعی و چه از بعد هنری کامل و کم‌ ایراد می‌دانم.

دورنمای ساخته شده توسط سازندگان زمانی‌که با موسیقی منحصربه‌فرد و معنی‌دار بازی همراه می‌شود، در یک کلام تحسین‌برانگیز است. در زمان سفر به ناگاه شاهد پخش موسیقی معنی دار و دل‌انگیزی هستیم که به حق سفر را خاطره‌انگیز می‌کند. بازی دث استرندینگ چه در میان پرده‌ها و چه در زمان بازی با آهنگ‌های گوش‌نوازش اتمسفر لازم را برای غرق شدن بازیکن ایجاد می‌کند. احساس دلهره در زمان مبارزه با کچرها یا فرار از دست تروریست‌ها، صدای خس خس بی‌تی‌ها یا شروع دلهره‌آور باران تایم‌فال همگی در هارمونی کاملی با هم قرار دارند و حس حضور در یک دنیای آخرالزمانی را به بازیکنان منتقل می‌کنند.

بازی دث استرندینگ يک تجربه متفاوت است که نمی‌تواند تمام سلایق را راضی کند درنتیجه یا از آن خوشتان می‌آید یا اصلا آن را بازی نمی‌دانید. اما اگر مثل من از حضور در بازی لذت بردید مسلما ساخته هیدئو کوجیما به یکی از آثار بیادماندنی شما تبدیل می‌شود. با وجود هوش مصنوعی مشکل دار، برخی مراحل پایانی بدون گیم‌پلی و آنتاگونیست نه چندان با پرستیژ، هنوز هم باید گفت در بل وشوی صدای تیر و تفنگ و بازی‌های آنلاین، دث استرندینگ بی شک آرامش بخش‌ترین اثری است که می‌توانید تجربه کنید. اگر تجربه‌ای متفاوت می‌خواهید دث استرندینگ بازی شما خواهد بود در غیر این صورت بهتر است به گزینه‌های دیگری فکر کنید

 

اولین نفری باشید که امتیاز می دهیدpost
854c915795770d07cc1dfe4366ad8147?s=150&d=mp&r=g
نرگس نوروزی

نرگس نوروزی متولد ۱۶ اسفند ۱۳۶۸ فارغ التحصیل رشته مهندسی صنایع از سال ۱۳۹۴ فعال در حوزه بازی های رایانه ای

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلد های ضروری مشخص شده اند *

ارسال نظر