Watch Dogsسگهای نگهبان یک بازی ویدئویی به سبک جهان باز، اکشن ماجرایی و مخفی کاری است که توسط یوبی سافت مونترال توسعه یافته و بوسیلهٔ یوبی سافت برای ویندوز، پلی استیشن ۳ ، پلی استیشن ۴، وی یو، ایکس باکس ۳۶۰ و ایکس باکس وان منتشر شد. با تکنوشاپ همراه باشید.
تمرکز بازی Watch Dogsدر دادن قابلیت به بازیکن برای بدست گرفتن سیستمهای مختلف الکترونیکی، بدست آوردن و کنترل اطلاعات یا از بین بردن آنها در زمانهای مشخصی است. این بازی برای اولین بار در کنفرانس مطبوعاتی یوبیسافت درای ۳ ۲۰۱۳ معرفی شد. سگهای نگهبان ابتدا قرار بود در اواخر سال ۲۰۱۳ عرضه شود، اما با تأخیری چند ماهه در ۲۷ مه سال ۲۰۱۴ روانه بازار شد.
هر چند شرکت یوبیسافت آشنا و دوست داشتنی است، اما همیشه دو مشکل اساسی با بازیهایش داشتهام: ۱. عدم توجه کافی به جزییات. ۲. فقدان چیزی به نام عنصر مولف. به جز تعدادی از آثارش که شاید به انگشتان دو دست نرسد، همیشه وقتی سراغ بازیهای این ناشر بزرگ و استودیوهایش رفتهام، تجربهای کمابیش مشابه داشتهام، قشنگ، نسبتا بزرگ و مفصل اما سطحی، ناقص و بدون انسجام کافی. در نتیجه بی شک زمانی که سراغ “Watch Dogs 2” رفتم، منتظر بودم که ببینم آیا قصه همان قصه است؟
بازی با یک منوی خوب شروع میشود، و از لوگوی یوبی سافت گرفته تا طراحی صفحه بارگذاری (Loading) و جلوههای صوتی، به شدت قصد دارد که تِم اصلی و اساسیِ بازی را القا کند: هَک! عنصری که خوشبختانه دکوری نمانده و وارد بطن گیم پلی شده، اما نه آن قدرها کامل که شاید انتظار میرفت. اولین مرحله بازی که حکم مقدمه را دارد کمی گیج کننده است، قهرمان این نسخه یعنی “مارکوس” (Marcus) را میبینیم که از ناکجا وارد محیطی ممنوع شده و گویا ماموریت یا امتحانی را آغاز میکند و در عین حال دیالوگهایی روی تصویر او (از جانب کسانی که مثلا هنور نمیشناسیم!) شنیده میشود که او را زیر نظر دارند، هرچند به درستی معلوم نیست که چرا و از چه طریق. اما دست کم طی همین مرحله به خوبی با مکانیزم گیم پلی و ابزاری که در اختیار داریم آشنا میشویم.
این طرح مکانیزم گیم پلی هرچند خیلی مفصل نیست، اما همین که در مرحله بازی پیش میروید، خواهید دید که به خوبی به یک تجربهی کمابیش کامل (در حد خودش!) درمیآید. رابط کاربری، گوشی همراه “مارکوس” و نقشه شهر و آیتمهای “هاد” (HUD) طراحی کاربردی و سادهای دارند و میتوان به راحتی با آنها خو گرفت. دکمهی L1 را به هر سو که بگیرید، به سرعت متوجه میشوید که امکاناتی که برای هک در اختیار دارید چیست، محدودیتهایش کداماند و با کنار هم قرار دادن آنها دقیقا هر بخش یا هر مرحله را چگونه میتوان به پایان رساند. تسلط شما هم روی محیط خوب است، مثلا همیشه چند دوربین مدار بسته برای هک کردن هست که نه تنها زوایای دید خوبی به شما میدهد، بلکه دست شما را برای استفاده از هک و نفوذ در محیط وسیعتر و بازتر میکند. یا مثلا اگر چشمتان به یک موتوسیکلت یا ابزاری روی دیوار افتاد، میتوانید با ابتکار عمل و خلاقیت از آن برای عملی کردن هدفتان استفاده کنید. اینها همه عناصری در گیم پلی هستند که دکوری باقی نماندهاند و به خوبی به عمل درآمدهاند.
پس از سپری کردن اولین مرحله و سربلند بیرون آمدن از این امتحان، “مارکوس” به عضوی رسمی از گروه آنارشیستی هکرهای شهر سانفرانسیسکو موسوم به “دِدسِک” (DeadSec) درمیآید. اینجا اولین غافلگیریِ بازی از لحاظ کیفی است! طراحی میان پردهها و کارگردانی صحنههای سینمایی، و همچنین دیالوگ نویسی و روابط آدمها نه تنها نسبت به نسخهی اولِ بازی بهتر شده، بلکه شاید نسبت به دیگر آثار چند سال اخیر یوبی سافت برتری دارد. از همان اولین صحنهای که “مارکوس” و آدمهای گروه “دِدسک” دور هم جمع میشوند (و یک یک شخصیت پردازی میشوند) میتوان فهمید که آدمهای قصه و روابطشان کار شده و قابل باور است، و باید اعتراف کنم که به دل مینشیند.
اما متاسفانه همین جاست که اولین ضعف از دو ضعف همیشگی آثار این شرکت خود را نشان میدهد: عدم توجه به جزییات. مثلا طراحی محل مخفی گروه (Base) هرچند خوب است، اما وقتی واردش میشوید آدمهای گروه را اغلب در یک مکان تکراری با انمیشنهای تکراری میبینید، یا به طور مثال وقتی یکی از آنها از طریق تلفن با شما تماس میگیرد و صحبت میکند و در عین حال که گوشی دستتان است او را میبیند که پشت میزش نشسته و مشغول کار است و لبانش تکان نمیخورد، واقعا ضد حال بدی است! همین جا این نکته را اضافه کنم که همخوانی حرکات لب با دیالوگ (Lip Sync) یکی از بدترین مشکلات فنی بازی است. روشن است که بازی به قدر کافی پرداخت نشده و با کمی عجله عرضه شده است، چرا که به وضوح میشود دید که استعداد و پتانسیل بازی و ایدههایش، از آنچه که در عمل میبینیم بالاتر و جلوتر بوده است، و صد حیف!
این ناقص بودن و عدم پرداخت کافی، خود را در جاهای زیادی نشان میدهد. از اولین باری که سوار یک اتومبیل میشوید، میبینید که سازندگان برای لایسنس کردن موسیقیها کار زیادی نکردهاند و شما باید بنشینید و از رادیو، آثار مشهور کلاسیکی مانند چهار فصل ویوالدی و سوناتهای بتهوون را گوش کنید، آنهم در یک بازی که مثلا قرار است شور انگیز و ماجراجویانه باشد و حس یک دنیای سایبری و دیجیتالی را القا کند! شهر هرچند بزرگ و است خوب طراحی شده، اما به قدر کافی پویا نیست و از آن انیمیشنهای متنوع و پیچیدگی هوش مصنوعی آدمهای شهر که قولش را داده بودند چندان خبری نیست. همچنان فیزیک، انیمیشن، هندلیگ ماشینها و حتی انعکاس تصویر در شیشههای مغازههای کنار خیایان نسبت به نسخه اول آن قدرها جلو نیامده است. این جا باید از گرافیک بازی هم گلایه کنم! برای سریبازی که از ابتدا با آن نمایش مبهوت کنندهاش در مراسم E3 سال ۲۰۱۲ با سطح فنی خارق العادهی خود همه را مبهوت کرد (و با عرضهی بازی هرگز بدان نرسید) انتظار بیشتری میرفت. گرافیک بازی بد نیست، اما جزییات بافتها، نورپردازی، و خصوصا جزییات تصویر در دوردست (Draw Distance) اصلا در حد و اندازههای یک اثر نسل هشتمیِ سال ۲۰۱۶ میلادی نیست.
به آن دو مشکل اساسیِ ابتدای بحث برگردیم. از کم کاری در جزییات که بگذریم، به دومین مورد میرسیم: عنصر مولف، حضور یک روح یا جوهر واحد و قابل درک پُشت هزاران آبجکت و هوش مصنوعی و مرحله و غیره و غیره. اینجا همان جایی است که “Watch Dogs 2” به خوبی قوت خود را نشان میدهد. بازی از لحاظ ایجاد حس، خلق فضا و روایت یک داستان قبل باور، به وضوح از نسخه اول جلوتر و بهتر است. دنیای مُدرن، عنصر “هَک”، خروش در برابر حکومتی که تکنولوژی را برای تسخیر انسانها به کار گرفته، در این نسخه دیگر واقعا مسئله شده است و تنها یک چیز سرد و دکوری که در نسخه اول بود نیست. هرچند جدیتِ فضا و انگیزهی آدمها نسبت به “آیدین پیرس” و محیط شیکاکو در نسخه اول جدی به نظر نمیرسد، اما اتفاقا خیلی بهتر و ملموستر به باور گیمر درمیآید. این هم در درجه اول به لطف شخصیت پردازی خوب، طرح و روایت قصه و صد البته ادعای کمتر بازی نسبت به نسخهی اول است.
“Watch Dogs” در نسخه اول موفق نشد همذات پنداری ما با قهرمان خستهاش را برانگیزد و انگیزهی انتقام خانوادهاش را به ما بقبولاند، در نسخه دوم چیزی نمیگذرد که به خود میآیید و میبینید که مارکوس و دوستانش را میشناسید، انگیزهی آنها برای جلب کردن نظر مردم و شوریدن علیه شخصیت “بلوم” (Blum) و سسیستم خفقان آور “سی تی او اس” برایتان قابل لمس است و البته دنیای هکرها برایتان جالب است! شما دیگر نمینشنید که صرفا آنها را تماشا کنید، بلکه با هیجان و ماجراجوییهایشان همراه میشوید. البته ای کاش که تلاش آنها برای برانگیختن مردم و جمع کردن دنبال کننده (Follower) در اینترنت، کمی مفصل شدهتر بود و ابتکار عمل را به دست گیمر میداد، چرا که در حقیقت این ایده (که در نمایشهای پیش از عرضه مفصل بدان اشاره شد) چیزی که در جزییات گیم پلی بیاید نیست و تنها با انجام مراحل بیشتر، “دنبال کنندگان” گروه نیز بیشتر میشود. میتوان گفت که یک جور حکم امتیاز بر اساس تجربه (XP) را دارد برای ارتقای مهارتهای مارکوس و در دسترس قرار گرفتنِ ابزار بیشتر در بازی.
اما در این میان جا دارد از طراحی فوق العاده سان فرانسیسکو سخن بگوییم؛ طراحی سان فرانسیسکو، واقعا شایسته تقدیر است. رفتار مردم، حرکات آن ها و حتی مکالمات شان باعث شده که این شهر واقعا زنده به نظر بیاید. سری واچ داگز ابزاری به بازیکن ارائه می دهد تا وی بتواند با این شهر تعامل داشته باشد و این ابزار هم چیزی نیست جز قابلیت هک کردن. هر چه که فکرش بکنید را می توان هک کرد. این مکانیزم دیگر به سر راستی نسخه قبل نیست و برای آشنا شدن با آن، باید تمرین کنید تا با ابزاری که در اختیار دارید به خوبی آشنا شوید. این موضوع باعث شده که گیم پلی بازی درگیر کننده تر بشود. هک کردن حس قدرتی را در بازیکن ایجاد می کند، گویی که وی به همه چیز تسلط دارد و کنترل نبض شهر در دستان او است.
Watch Dogs 2 به شما اجازه می دهد که روش بازی تان را خودتان انتخاب کنید. برای رسیدن به هر هدف، چندین و چند راه مختلف وجود دارد، چه به صورت اکشن و چه مخفی کاری. خوشبختانه این نسخه ابزاری را به بازیکن ارائه می کند که با استفاده از آن ها مخفی کاری لذت بخش تر و دل پذیر تر شده. برای مثال می توانید به جای مارکوس، دیوایسی کوچکی که قابلیت کنترل از راه دور را دارد به پایگاه ها بفرستید. این دیوایس قادر است از دریچه های کولر و راه های باریک، راه خود را بدون دیده شدن پیدا کند. این حق انتخاب باعث شده که روش های متعددی برای موفقیت در هر مرحله وجود داشته باشد و بازیکن صرفا به روش و شیوه خاصی محدود نشود.
دیوایس دیگر، کواد کوپتری است که به وسیله آن می توان یک منطقه را کاملا تحت نظر گرفت و مسیر حرکت نگهبان ها را شناسایی کرد تا بتوان با شناخت بیشتری به درون مقر دشمنان نفوذ کرد. این دیوایس باز هم به بازیکن در مخفی کاری کمک می کند.
اما متاسفانه گیم پلی شوتینگ و سنگرگیری بازی به روانی نسخه قبل نیست و افت محسوسی داشته. سنگر گیری و حرکت بین کاور ها همانند قبل لذت بخش نیست و ضعف این مکانیزم ها بازیکن را تشویق به مخفی کاری می کند. حتی جدا از بحث گیم پلی، داستان بازی هم به گونه ای نوشته شده که واقعا سلاح در آن جایی ندارد! زیرا همان طور که اشاره کردیم، به مارکوس و دوستانش اصلا به شکل یک سری قاتل پرداخته نشده. انیمیشن شخصیت های بازی فوق العاده هستند، اما بعضی از مواقع در زمان و مکان نامناسب، مارکوس انیمیشنی طولانی انجام داده و بازیکن را در موقعیتی خطرناک قرار می دهد.
با شوتینگ معمولی Watch Dogs 2، نیاز به مکانیزمی حس می شود تا بلکه مبارزات بازی جذاب تر شوند. آن چه که باعث دل پذیر تر شدن مبارزات شده، قابلیت هک و بهره گیری از محیط بازی است. می توانید به روش های خلاقانه و گوناگون، از محیط بازی به سود خود استفاده کرده و بر دشمنان تان غلبه کند. به این شکل قادر خواهید بود بسیاری از دشمنان تان را حتی بدون استفاده از اسلحه از جریان نبرد خارج کنید.
متاسفانه مشکل دیگر Watch Dogs 2 قابلیت شخصی سازی بسیار محدود سلاح ها صرف نظر از ظاهر آن ها است. بر خلاف عناوین دیگری که در مبارزات بر سلاح ها تکیه می کنند، شما قادر نیستید که سلاح های خود را شخصی سازی کنید و برای مثال، آن ها را به صدا خفه کن مجهز کنید. این مورد باعث شده که بازیکن نتواند سلاح های خود را بر اساس سبک بازی مد نظرش ویرایش و شخصی سازی کند.
به دلیل تمامی مشکلاتی که شوتینگ بازی دارد، گیم پلی بازی آن قدر که باید و شاید بالانس نیست. در واقعا مخفی کاری هم لذت بخش تر است و هم چالش برانگیز تر. اما امان از وقتی که هوش مصنوعی بازی شما را شناسایی کند. متاسفانه این جا است که مشکل گیم پلی مخفی کاری بازی به پشم می آید. Watch Dogs 2، ابزاری را برای فرار و پنهان شدن مجدد از چشم دشمنان تان در اختیار شما قرار نمی دهد. بنابراین یا مجبور می شوید که مجددا مرحله را شروع کنید و یا به گیم پلی اکشن پناه بیاورید.
این عدم بالانس در گیم پلی می تواند در ابتدای بازی و یا در مراحل سخت تر، گیمر را از بازی براند. در واقع یوبی سافت سعی کرده که Watch Dogs 2 هم عنوانی اکشن باشد و هم عنوانی مخفی کاری. اما واقعیت این جا است که این شرکت نتوانسته این دو بعد گیم پلی را تکمیل کند و هر دو آن ها نقص ها و ضعف های خود را دارند.
مارکوس می تواند قابلیت های خود را ارتقا داده و مهارت های جدید کسب کند. این مهارت ها باز در خدمت ابعاد مختلف گیم پلی بازی اند و جنبه های وسیع تری از گیم پلی را به روی بازیکن می گشایند، اما نواقص آن را بر طرف نمی کنند. به هر حال این مهارت های بیشتر، به بازیکن اجازه می دهند که از متد های بیش تری برای پیشروی در مراحل استفاده کند.
بر خلاف سلاح ها، ظاهر شخصیت اصلی یعنی مارکوس را می توان به شکل های گوناگون و متنوع شخصی سازی کرد. انتخاب های بی شماری هم برای تحقق این امر در دسترس است و بازیکنان با هر سلیقه ای می توانند به هر شکلی که دوست دارند، ظاهر شخصیت خودشان را تغییر دهند.
بخش چند نفره Watch Dogs 2 هم خوب از آب در آمده است. ماد کلیدی Invasion که امضا نسخه قبل بود بازگشته و گیمر ها قادر اند به سایر بازیکن ها حمله ور شده و آن ها را هک کنند! گرچه این حمله ممکن است در شرایطی رخ دهد که بازیکن مدافع درست در وسط انجام فعالیتی است و مایل نیست که در کارش وقفه ای ایجاد شود. هر چه قدر هم که این مود جذاب باشد، اما این حمله های بی موقع و بی جا می توانند کمی اعصاب خورد کن باشند. خوشبختانه بازیکنان می توانند این مود را کاملا غیر فعال کنند تا سایر گیمر ها مزاحم شان نشوند. بقیه مود های بخش چند نفره هم جذاب و سرگرم کننده اند.
البته در حال حاضر بخش چند نفره Watch Dogs 2 با مشکلات متعددی روبرو است و ممکن است به درستی کار نکند. یوبی سافت قول رفع مشکلات این بخش را داده تا بازیکنان بتوانند بدون هیچ گونه مشکلی در کنار هم و با دوستان شان، حالت رقابتی واچ داگز ۲ را تجربه کنند.
گرافیک فنی بازی، به عنوان یک بازی جهان باز کیفیت بسیار خوبی دارد. کیفیت تصویر کاملا خوب و مناسب است و نور پردازی هم بسیار خوب کار شده. در واقع گرافیک تکنیکی خوب بازی اتمسفر خاصی را به سان فرانسیسکو بخشیده که باعث شده این شهر واقعا زیبا و زنده به نظر برسد. قطعات موسیقی به کار رفته در رادیو های بازی و موزیک های خود بازی هم کاملا با جو بازی هماهنگ اند و هیجان مراحل و گیم پلی را تقویت می کنند. کار صداگذاران شخصیت ها هم شایسته تقدیر است.
در مجموع Watch Dogs 2 نسبت به نسخه یکش پیشرفت خوب و قابل توجهی داشته داشته. گرچه این پیشرفت آن قدر ها هم زیاد نیست، اما دست کم باعث شده کهWatch Dogs 2 ارزش حداقل یک بار بازی کردن را داشته باشد. خصوصا اگر دنبال یک عنوان جهان باز هستید که خود را برای چندین ساعت غرق در آن کنید.